هُرمِ زِمِستان

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است.

یه وقتایی...
هیچی آرومت نمیکنه...
هیچی...
چیکار میشه کرد؟
تهِ تهش یه عصبانی نوشت هم بنویسی...بعدش چی؟
بعدش؟؟
۶ ۰

اینجا اگر لحظه ای غافل شوی...

سنگ زیرین آسیاب هم شانه خالی میکند!!

در آسیابی که من موهایم را سپید کرده ام...

اگر بادمجانی آفت نداشته باشد...

کاسه ای زیر نیم کاسه است...!!

Y.G.R

۷ ۰

تو از دیار مهر ، پا ب زمستانم گذاشته ای و من...

لبخند ماه را از چشم های تو میبینم
و چشمهای تو را در خیالم!
در شهر رویاهایم
خورشید و ماه ، بی اجازه ی چشم تو ، پا به آسمانم نمی گذارند...
و شب ها ، بی رویای آغوشت ، خواب مهمان چشم هایم نمی شود...
هر گوشه ی ذهنم به رنگ خیال توست
و تمام خاطراتم در تصرف تصورت...!
گویی در تمام آن روزها بوده ای
بودنی عمیق تر از نبودن هایت
و به همین سادگی...
تپش رنگ در چشمان تو...
رنگ دنیایم را عوض میگند...!
#Y.G.R
 
۷ ۰

یه وقتایی دلم میخاد داد بزنم...

یه جوری که همه ی دنیا بشنون...

یه جوری ک سقف آسمون بلرزه...

با همه ی وجودم داد بزنم "تمومش کنین!"

۱۱ ۰

دلیلِ دل شدی و بی دلیلِ بازی عشق

مرا به قاعده ای سخت میکنی محکوم


دچار دلهره ای گنگ می شوم اما

به آتش نِگَهت عشق می شود مفهوم


۸ ۰


اصلا مهم نیست بعدش چی میشه...مهم اینه ک هنوز صبحه!

تا غروب چند ساعتی مونده و توو این چند ساعت ، میشه به چندین روش زندگی کرد!

 

.

 

اینکه چشماتو ببندی و یه قدم ب سمت پرتگاه زندگی برداری ، احمقانه س!

تا پرتگاه هنوز کلی راهه!

تا اونجا وقت داری یه جفت بال بسازی...

و به جای سقوط...پرواز کنی و اوج بگیری!

پس چشماتو باز کن!

 

۷ ۰

یه روز بیدار شم...

ببینم اون هنوز خوابه...

بهش لبخند بزنم و پیشونیشو ببوسم و آروووم توو گوشش زمزمه کنم...

"بلخره تموم شذ...بلخره مال خاک شدی...!"

و آروم از جسم خودم ک رو تخت خوابیده فاصله بگیرم...

چند دقیقه ای نگاهش کنم و بعد...

رومو برگردونم و برم...یه جوری ک انگار هیچ وقت نبودم...

۳ ۰

حرف برای نگفتن بسیار است...!

آنقدر که میتوانم به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا...

سکوت کنم...

Y.G.R

۴ ۰

کاش میتوانستم این کوچک تپنده را چند روزی رها کنم در خلوتش...

بی آنکه نگران غرق شدن باشم...

دریا را در آغوش بگیرم...

۹ ۰

سه تصویر نوشتم(!) خیلی وقت پیشا...

از روز اولی ک وبو افتتاح کردم میخوام بذارمشون ولی نمیشه!

موقع نوشتنشونم خیلی اذیت شدم...آخرشم نمیدونم چجوری شده!

الان صد روز از تولد وبلاگم میگذره...!

صد روزه شدیم!

۴ ۰