تا کجا بی تو دویدم؟ اشک میدانست و من!
چند بار از خود بُریدم؟ اشک میدانست و من!
بی تو یک شب را سحر کردم و شب های دگر...
چون به فردایش رسیدم؟ اشک میدانست و من...!
Y.G.R
تا کجا بی تو دویدم؟ اشک میدانست و من!
چند بار از خود بُریدم؟ اشک میدانست و من!
بی تو یک شب را سحر کردم و شب های دگر...
چون به فردایش رسیدم؟ اشک میدانست و من...!
Y.G.R
دلیلِ دل شدی و بی دلیلِ بازی عشق
مرا به قاعده ای سخت میکنی محکوم
دچار دلهره ای گنگ می شوم اما
به آتش نِگَهت عشق می شود مفهوم
یه روز بیدار شم...
ببینم اون هنوز خوابه...
بهش لبخند بزنم و پیشونیشو ببوسم و آروووم توو گوشش زمزمه کنم...
"بلخره تموم شذ...بلخره مال خاک شدی...!"
و آروم از جسم خودم ک رو تخت خوابیده فاصله بگیرم...
چند دقیقه ای نگاهش کنم و بعد...
رومو برگردونم و برم...یه جوری ک انگار هیچ وقت نبودم...
با دیوانگی هایم...
حصاری میکشم در برابر تمام احمقانه های زمین...
مبادا گردی از آن آسمان خیالم را بیالاید
در سرزمین خیالم...
هر لبخندی شروع عاشقانه ایست بی پایان...
هر قطره ی اشک ، چکیده از احساس است...
هر حرفی ، برآمده از حقیقت است...
و هر قولی ، قله ایست از اطمینان!
در آسمان خیالم ، ابر ها فقط برای من میبارند...
خورشید فقط بر من میتابد
پرندگان خیالم هر کجای این آسمان هم که باشند ، باز بر بام خاطرات من می نشینند
در سرزمین خیالم جایی برای آدم ها نیست!
آن ها همان احمقانه های بی شمارند که گاه آرامش سرزمینم را در هم میشکنند...
و تمام اشک ها و لبخند های سرزمینم با هم فرو میریزند...
و من ، به جنون میرسم از این آوار...
کاش می توانستم فریاد بزنم...آی آدمها!!!
احمقانه هایتان ارزانی خودتان!
همه را بردارید و از ساحل آرامشم بروید!نمی خواهم دیگر دست هیچ کدامتان مرا از امواج تنهایی بیرون بکشد...
چه لذتی بالاتر از این
که پایان زندگی ات ، آغاز دوباره ی چندین زندگی باشد
و در عین نبودن...هنوز هم باشی!
لابه لای چندین زندگی...
لابه لای چندین عشق...!!
+بعد از شهادت ، مرگ مغزی بهترین مدل رفتنه... ^_^
قلم نوشتنم شکسته است
و تراش تخیلم زنگار حقیقت گرفته است...
جز چاقوی انتقاد در بساطم نیست
چندیست با آن سر میکنم!!
.
+جاهلیت مدرن...!!! و...
+به جز سرکردن مدادم کار دیگه ای ازم بر نمیاد...هی بنویسم و بنویسم و بنویسم و به کسی نگم که چی نوشتم!!
میبارم اما...باران نیستم
می بُرم اما...خنجر نیستم
میخندم اما...ماه نیستم
می خروشم اما...آبشار نیستم
پرواز میکنم اما...پرنده نیستم
می نویسم اما...نویسنده نیستم
و بالهایم نشان از فرشته بودن من نیست...!!
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت...عاقبت یکسان نباشد حال دوران غم مخور!!
بلخره یه روزی میچرخه...ولی گاهی دیگه ب تهش میرسیم...کاسه ی صبرمون لبریز میشه و ممکنه دست ب کاری بزنیم ک نباید...
پس برای جلوگیری از هر اقدام مسلحانه و غیر مصلحانه(چیزی ک ب صلاح نباشد!)بهتره خودمون بچرخونیمش!! :
1- قدم اول..تصمیم گیری : اولش باس انتخاب کنی ک چه وری میخای بچرخه؟؟ چپ یا راست؟؟