هُرمِ زِمِستان

من...

شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۰۵ ق.ظ

میبارم اما...باران نیستم

می بُرم اما...خنجر نیستم

میخندم اما...ماه نیستم

می خروشم اما...آبشار نیستم

پرواز میکنم اما...پرنده نیستم

می نویسم اما...نویسنده نیستم

و بالهایم نشان از فرشته بودن من نیست...!!

اشرف مخلوقاتم و این سنگینم میکند

باید خواب هایم را با آواز پرندگان و لطافت باران تنظیم کنم

باید با خنجر لبخند ماه ، از عالم و آدم ببُرم تا فرشته ها تنها نمانند

و خروشان نشوم هرگز...تا رویایی در این دنیا ترک نخورد...

و قلب کوچکم باید آنقدر بزرگ شود تا همه چیز را در خودش جا بدهد!!

و در عین حال خودم نباید بزرگ شوم...هرگز نباید بزرگ شوم!

چون هرچقدر بزرگتر شوم ، بیشتر یادم میرود ک کیستم...و چرا هستم..!

بیش تر یادم میرود ک چیزی نیستم جز قطره ی رنگی که فرود آمده بر بام زندگی...و تنها کاری که باید بکنم این است که خوش رنگ باشم.

اما گاهی اشتباهی هوای نقاش بودن به سرم میزند! که نمی شود...هرگز نمی شود...!

و گاهی از این نشدن ها تیره می شوم...

و این تیرگی ها ممکن است بر برگ گلی یا قطره ی بارانی یا پرتوی خورشیدی یا...یا هر نقطه ی دیگر از این بوم نقاشی اثر کند...

و وای از آن روزی که اثر کند بر قلبی...!!

من نباید تیره باشم...نباید بخروشم...و نباید قلبی را بخراشم...

فقط باید دور خودم بپیچم و مچاله شوم درون قلب خودم!!

باید مواظب همه باشم...و هیچ چراغی به خانه ام روا نیست! بلکه خودم باید چراغی باشم که سر دوراهی ها میماند...هرگز خودم از این دوراهی نمیتوانم عبور کنم با این که خیلی ها از من می گذرند!

انسان گاهی گیر می کند بین دوراهی عقل و دل...!

بعضی ها هم هستن که بین دو راهی عظیم تری می مانند...دو راه مخوفی ک هیچ کدامشان نه درستند و نه غلط...و تهشان معلوم نیست!

یک دوراهی عجیب ک دوست داری فقط بین دو راه بمانی و جایی نروی!

و یک دوراهی سرنوشت ساز ، که از هر راهی که بروی به خودت آسیبی نمیرسد! ضرری نمیکنی اما...آن راهِ دیگر تها میماند...یخ میزند...و می میرد...!

در این دوراهی ، دغدغه ی اصلی پایان راه نیست...بلکه خود آن دو راه اند!

این بعضی ها ، همان هایی اند که به خودشان فکر نمیکنند...همانهایی که برای لبخند دیگران زندگی میکنند...

و تا وقتی زنده اند که بدانند دلی به خاطر وجودشان گرم است...

ما اینگونه ایم!

به محض احساس کردن سرما می میریم...و از ما چیزی باقی نمیماند ، جز یک جسم خالی!

دیوانه...همانیست که در آن دوراهی میماند...دوراهی بین دل...و دلی دیگر!!

۹ ۰

Y.G.R

فقط باید دور خودم بپیچم و مچاله شوم درون قلب خودم!!
[[:
:))
واااووو.. .
قاصر گشت زبانم که

فدااات ^_^

ببین تو خیلی خوب مینویسی
ممنون ^_^
محشره این جملاتت! 
باید با خنجر لبخند ماه ، از عالم و آدم ببُرم تا فرشته ها تنها نمانند

دیوانه...همانیست که در آن دوراهی میماند...دوراهی بین دل...و دلی دیگر!!




هنوز داری میخونیش؟ 
:))
اره همش! یکی این پستت یکی اون یکی...اون یکی که اصن نگهش داشتم شدید!
کدومارو میگی؟؟؟؟!
این :
وقتی قلبمو به یه نفر بدم ، دیگه جنس فروخته شده پس گرفته نمی شود! ( for #infinity...forever )


و دیگری؟؟؟؟
همین پستتو گفتم! تمام جملاتشو عاشقم!
لطف داری ^_^
عاقا میگم این نبودن دنا نگران کننده نیست؟
شماها ک کنارشین چطوری نفهمیدین تالا؟؟؟؟
من از همون اولین مکالمه حس کردم این بچه شدیدا نیاز داره کنارش باشیم...
اگه میدونی میبینه پیاماتو ، توو هنگ هواشو داشته باش :)
دو راهیه بین دل و دلی دیگر...تو این دوراهی زندگی میکنم...
تو؟؟؟
بین کدوم دوتا دل؟؟
خیلی خوشگل نوشتی یاسمنم:)
هیوووووووونگ...کجا رفتی یوهو؟


قربانت ^_^
بازم من ... هم عالی بود... خوب خودتو توصیف کردی... یاسمنی دیگه ^_^
خخخخخخ
کم و کسری نداش؟؟ :دی
ح م ا م... ^_^ فداااایت
این شیه؟؟؟؟؟؟!
اسم جایی که رفدم ^_^
خخخخ
فهمیدم!
(خسته نباشم واقن :| )
دنا خوب بود... یا حداقل سعی میکرد خوب باشه... حالشو خراب کردم... کاری که با همه میکنم...
کتک میخای؟؟؟
دنا از همون اولش یه مشکلی داشت ک من همون اولشم متوجهش شدم...
چرا مث آهنربا همه ی تقصیرا رو میگی ری ب خودت آخه؟
چون همیشه با خودم همه جا غم میبرم ... همه رو ناراحت میکنم... شاید اصن بهتر باشه...
یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه ازین حرفا بزنی... میرم... هوف!
البته تو رو هم با خودم میبرم !
کجا ؟؟؟ اونجا؟؟؟ بریم :)
نخیر!
میریم شکنجه گاه هیونگِ دنا [شیطان]
یاسی... اگه من یه ماهی برم ... به نظرت بچه ها فراموشم میکنن ؟؟؟ یا حتی تو؟؟؟
آرام...اگه یه ماه بری ، ماهِ بعدی رو نمیبینی...
چون ب محض اینکه برگردی کشتمت!
هییییع... باشه... اونجا هم خوبه... حاضر شم؟؟؟
هنوز ک کاری نکردی! :دی
آخه نمیخام با ناراحتیام کسی رو ناراحت کنم... شاید برم بهتر باشه... کم شم تا...
اصنم بهتر نیس...
من شماها رو میسپرم ب همدیگه و میرم...دلم نمیخاد وقتی برگشتم کسی نباشه...
خب باید چیکا کنم ؟؟؟ شرایطش چیه؟؟؟
شرایطشو از هیونگِ دنا بپرس!
کی برمیگردی؟؟؟
معلوم نی... سر میزنم ولی ن اونقدری ک بشه مث الان حرف بزنیم...
موظب خودت باش خب؟
سعی میکنم!
یکمی بیشترتر از سعی کن...
قرار شد همون سعیمم نکنم! :دی
هیونگ خیلی دوست داره یاسمنم :)
یاسمنم هیونگشو خیلی دوس داره ^_^
دیگه سوءاستفاده نکن به روت میخندم! منو چیز نکن...!!! خیلی بیجاهای بیجا میکنی...
وا! چی گفتم مگه؟؟؟ :دی
میگم مواظبت باش بگو چشم ...
سعی میکنم بگم چشم...ولی میدونی...چشمم نمیاد هیونگ! :دی
یاسمنم من باید برم :(( خیلی مواظبت باش خب؟؟؟ نذا فکرم پیشت بمونه... خیلی دوست دارم
خدافظ هیونگ...مواظبت باش :)
پس دلت کتک میخاد ؟؟؟
:دی
سلام عزیزم
نوشته های قشنگی دارید . 
وبتون زیباست ...

سلام
ممنون 😊
خوش اومدین :)
دیوانه ی دوسسسسسسسسست داشتنی اگه بگم دوست داشتم وقتی خوندمش بیام محکم بغلت کنم بگم تو بینظری دروغ نگفتم پر از احساس فوق العاده و دوست داشتنی بود اصلا بدون تعارف و نوشابه :) استادی هستی یاسمین دیوانه همه ی جمله هاش همهه شون دوست داشتم بغل کنم اخه داشتم میگشتم یکیشون رو بیشتر دوست داشته باشم نشد همشون عالی بودن
حامی🙈🙈🙈🙈عاشقتم ینی☺☺☺
اینجوری ک تو داری میخونی نوشته هامو، دلم میخاد دوباره بنویسم... :)
یاسمن فدای تو 😘😘
نمیدونستم دختر خردادی!😍 چندم خردادی؟!؟!

چنین خوب چرایی؟

خوبی از خودتونه :))

چرا اینقدر خوبه این متن !

گویا هنر بدجوری تو خونتون بجوش اومده !

:*)

لطف دارین :)
دلیه دیگه...گاهی میاد... :)

باشه از این دل چنین اشعاری

همیشه استوار باشه خخ

:))
ممنون :دی

فوق العاده ای یاسمن

قلمت حیرت انگیزه

خوب بمون همیشه تا خوبا تموم نشن:)

مرسی عزیز دلم🥺❤️

چرا نارحت؟؟؟؟؟

 

به قول فاطمه سما... چرا باید بخندم؟😂

چرا باید ناراحت باشی🤔

چون تو داری میری😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">