الان که دارم این مطلبو مینویسم، هفتاد و دو ستاره ی روشن دارم!
این درحالیه که میگن این روزا نهایتا ۴-۵ تا ستاره روشنه هر روز!
خب چون خیلی وقته نیومدم! الآنم اومدم با یه حال داغون که بنویسم تا بهتر بشم!
ولی جالبه که فهمیدم نیازی هم به نوشتن نیست! باورتون میشه همین که چنتا کامنت دیدم و چنتا کامنت گذاشتم، حالم به کلی عوض شد! :)
اصلا فضای اینجا حالمو خوب میکنه! انگار برگشتم به نقطه ی امن خودم...
.
یه عمه ی آرژانتینی دارم، واسه خوشحالیش زنگ زدم هماهنگ کردم فینال رو باهم ببینیم! امروز تماس گرفت که دربی رو کجا ببینیم؟! :دی
من فوتبالی نیستم بخدا! خخخخ
.
امروز خواهرم داره برمیگرده از دانشگاه، من دو هفته زودتر از اون تموم شدم
تنهایی حوصله سر رفته بود دیگه... خواهر داشتن یه نعمت بزرگه :)
.
خواب های ناجور دیدم این دو سه روز... فضای اتاقم سنگین شده بود دیشب... نمیدونم چرا اینطور شده و چیکار باید بکنم...
.
ولی روی هم رفته حالم خیلی بهتره، چون دارم براش تلاش میکنم و تلاشهام داره جواب میده :) آخرین تلاشم برگشتن به وبلاگم بود که راضی ام ازش ^_^