جمع بندی
نمیدونم چرا یه دفه ای دلم خواست این سالی که گذشت رو جمع بندی کنم
کی گفته جمع بندی مختص اول یا آخر ساله؟!
یا روز تولد؟!
اصن هرجا حس کردی ذهنت بهم ریخته شروع کن به جمع کردن آنچه گذشت قسمت هایی از سریال زندگیت که فک میکنی میتونه به دردت بخوره! D:
پارسال همین موقع داشتم فک میکردم که چطوری دانشگاه رو بپیچونم و از اول اسفند برم؟! ولی امسال دلم میخاد کاش بازم میدونستم برم سر کلاس، حتی با وجود جک های بی مزه ی استاد انگل و میکروب... یا کلاس آقای استاد تاریخ، که مادرانه واسمون قصه میگف تا خوابمون ببره... یا خانوم استاد بیوشیمیمون که انصافا عجب چیزی بود 😂 ولی خیلی بداخلاق بود 😅
از اونجا ب بعدش اتفاقای قشنگ زیادی افتاد... مهمترینشونم سلامتیمونه...
و اینکه من تقلب کردنو یاد گرفتم بالاخره 😅
و خاطره های تلخ و شیرین زیادی که باعث شد مث برق و باد فاصله ی بهمن تا بهمن سپری بشه...
کلی فیلم دیدم این مدت!
یه کم هم دختر خوبی شدم😅 (شایدم چون خیلی وقته تعاملات اجتماعی نداشتم، احساس میکنم که اخلاقم خوب شده🤦🏻♀️)
چند ماه اخیر هم درگیر تولد های پی در پی اعضای خانواده بودم و درحال حاضر درگیر امتحانات پایان ترم!
و بعد از اونم قرارع خودمو درگیر یه دردسر بزرگ کنم که به هیچ عنوان قول نمیدم یا رویابافی نمیکنم که این دفه با دفه های قبل فرق داره! چون کاملا محتمله که دقیقا مثل همیشه باشم...(هرچند که امیدوارم تغییر کنم...!)
.
امروز امتحان پرستاری مادران و نوزادان رو داشتیم. چند روز پیش مامانم کتابمو برداشته و شروع کرده به خوندن!
گفتم مادرِ من! اونا تخصصیه شما متوجه نمیشین D:
گفت : من تجربه شو داشتم و بهتر از تو متوجه میشم! :|
خندیدم و گذاشتم کار خودشو بکنه ^_^
ولی امروز که سر امتحان داشت سوالا رو بیشتر از خودم جواب میداد فهمیدم که وااااقعا تجربه پدرِ علمه(یا مادرِ عامه به هر حال علم، زاییده ی تجربهس😅)!😂😂😂
خلاصه که بازم مچمو خوابوند! 😅😂
تجریه مادر علمه بگین قشنگ تره توی پست
سربزنید :|