فقط خستگی، نه هیچ چیزی غیر ازین!
وقتی یه بازی رو شروع کردی، چاره ای جز ادامه دادن نداری،شوخی که نیس، حرف حیثیت خودت درمیونه، خیلی بده که یه روز توو آینه نگاه کنی و به خودت بگی چطوری بزدل؟!
قهوه سرد آقای نویسنده - روزبه معین
.
جا نزن!
شروعش کردی...
درسته خیلیا مهمن... حرفاشون و نظراتشون محترمه...
اما تو در نهایت فقط بخاطر یه نفر و برای یه نفر این تصمیمو گرفتی... اونم خودتی!
درسته خیلیا خوشالن و خیلیا ناراحت... خیلیا راحتن و خیلیا اذیت...
ولی درنهایت، وقتی همه ی اینا بخابه و داغشون سرد بشه...
تنها یه دست نوشته به جا میمونه... اونم سرنوشتیه که خودت نوشتیش!
.
اینجا دری هست که نه میشکند
و نه باز میشود
گاهی برای گذر از تاریکی
فقط باید نور باشی!
آگاه و بی امان...
بگذرانی درهای بسته را
گاهی ایمان... همان نوریست که هفت در بسته را میگشاید...
یادت نرود...!
هراس انگیزتر از زلیخا میشود...
درهایی که خودت بسته باشی!!
Yasaman.G.R
.
توو این شرایط برای همهتون سلامتی و شادی رو آرزو میکنم...
بیاید برای هم دعا کنیم :)
خیلی کتاب قشنگ و حرف دل زنی بود