جمعمان جمع بود...!
هم من تنها بودم، هم اون...
هر کدوم یه طوری ب هم نشون دادیم اینو ک چقد از دیدن هم خوشحالیم...بااینکه قاعدتا ن من و ن اون نمیفهمیم زبون همو!!
سعی میکردم با رعایت فاصله نوازشش کنم :)
یه طوری ک بدونه دووسش دارم...
با اینکه میدونم قبل از من خیلیا بودن و بعد از منم با خیلیاس، ولی دلخور نمیشم و حتی پشیمون! چون میدونم و اینو مطئنم همون چند ساعتشو واقعا با تمام وجود متعلق به من بود
وقتی دنبالم میدوید یا وقتی جلوی در نشسته بود و نمیذاش برم توو...واقعا میخواست کنارش باشم...ب هرحال غریزشه و نمیشه بهش خورده گرفت!
بهش نگاه میکردم و میدونستم هیچ وقت اون گربه نخواهد فهمید که جور نبودن چنتا آدمو کشیده...! که چقدر واقعا باعث شد حس کنم حالم خوبه بعد از مدتها :)
اول "تیر ماهی از یاسر بینام" رو گوشیدم ک وسطاش خسته شدم و عوضش کردم😅
بعدش "هم مرگ از علی آذر" رو گوشیدم که باعث قاطی پاطی شدن حسای مختلفم شد و بازم حس کردم خیلی خوشبختم ک میتونم هروخ دلم خواست قاطی کنم😂
بعدشم آهنگ "هیچی نمیشه از بابک افرا" رو گوش دادم تا خنثی شم دوباره😆
هم زمان زیر نور ماه قدم میزدم و با ستاره ها حرف میزدم از اون حرفا ک بین خودمون میمونه😉
بعد از کلی خنده و گریه و خوش گذرونی و دیوونه بازی دوستم اومد پیدام کرد و منو برد توو تا سرما نخورم😅
از پیشیه هم خدافظی کردم و اومدم اینجا تا بنویسم ولی نوشتنم نمیومد، واسه همین گفتم اقلا لحظه هامو ثبت کنم ^_^
.
دیشبم هم خیلی عجیب گذروندم!! باشه واسه یه وقت دیگه نوشتنش :))
.
کلن این شبا ازون شباس ک هر شبشو باید بگم امشب مث دیشب نیس و امشب اصن شب نیس و مث هرشب نیس و خلاصه همونایی ک شب پره میگف😂
نونا
امیدوارم پست های شاد بیشتری بنویسی :) چیزی ک غم های همیشگی رو باهاش فراموش کنیم ❤️
لاو یوو یاسم😙
دوسم داری ؟! 😊😂