پست اظطراری+فاطمه باغملکی
سلام همگی!^_^
نمیدونین چقدر دلم واسه همه چی تنگ شده!
از سختی دوران مزخرفی ک توش گیر افتادم چیزی نمیگم دیگه! فک نمیکنم کسی باشه که ندونه کنکور لعنت الله علیه عجب بلاییست!
ولی درکل، اگه کنکورو درنظر نگیریم و هفته ی گذشته رو هم درنظر نگیریم، همه چی آرومه! منم بسی خوشبختم!
خوبیایی ک این دوران داره[مگه خوبی هم داره؟آره داره!] اینه ک آدمایی ک میبینم رو میتونم خودم انتخاب کنم! ینی مجبور نیستم برم توو یه جمع عظیمی از آشنایان بیگانه بشینم و زیر ذره بین قرار بگیرم! از طرفی اصلن نیازی نیست آدم بودن رو یاد بگیرم و مواظب رفتارم باشم! با خودم زندگی میکنم و با خودم خوش میگذره بهم! تنها کسی هم ک انتخاب کردم برای دیدن،یکی از دوستامه ک میتونم با خیال راحت پیشش بلند فکر کنم و گریه کنم و بخندم و خلاصه...خودم باشم!همون دیوونه ای ک غیرقابل تحمله!
تقریبا دارم حس میکنم دوچار فوبیای آدم شدم!! آخه چند وقت دیگه مجبورم از خونه بزنم بیرون! مشکلی با آدمای خیابون ندارم... ولی با آدمایی ک میخان باهام حرف بزنن مشکل دارم!کسایی ک ادعا میکنن دلشون برام تنگ شده بوده و از دیدنم بعد از یه مدت طولانی خوشحالن! خلاصه اینکه فعلن راحتم خوشبختانه مشکل خاصی نیس!
و اما... هفته ای ک گذشت...! توو این هفته ب این نتیجه رسیدم ک آرامشی رو ک توو چند ماه اخیر داشتم که باعث شده بود گریه ها و اعصاب خوردیام کمتر بشه و کمتر پاچه ی ملتو بگیرم، مدیون این سیاره کوچولوی مظلوم متروکهم بودم! اینجا تنها جاییه ک بدون هیچ ترسی مینویسم... و هیچ کس ازم انتظار ندارهخوب بنویسم و مؤاخذهم نمیکنه بابت چرت نویسی هام!
هروقت مشکل داشتم همه سعی کردن آرومم کنن و با اخلاقای مزخرفم راه بیان! از همهتون بابت آرامشی ک همیشه بهم میدادین ممنونم...
الان ک یه مدت نمیتونم بیام و تاثیرشو توو زندگیم میبینم، قدر لحظه هایی ک اینجا بودمو بهتر میدونم! هفته ای ک گذشت شدیدا نیاز داشتم به یه همدردیِ صادقانه... به یه صفحه ک فقط تووش بنویسم غصه هامو... ولی خب...
ب هرحال مشکلی نیست! ینی درواقع فعلا چاره ای نیست...!
اونقدری اینجا نمیمونم ک بتونم ببینم حال بیان خوبه یا ن... حتی شاید نرسم هنه ی کامنتایی ک توو مدت نبودنم محبت داشتین بهم و برام فرستادینو جواب بدم... بابت همه ی اینا شرمندهم...
من احتمالا تا بعد از کنکورم نتونم دیگه پست بذارم... بستگی ب موقعیت داره دیگه! شاید قسمت شد مث الان تونستم پست بذارم!
فقط چنتاخواهش ازتون دارم...
من قبلنم تجربه ی رفتنو داشتم... یه مدت رفتم ولی دوباره ک برگشتم، یه سریا رفته بودن!بی خداحافظی و بدون اینکه هیچ ردی از خودشون بجا بذارن! به نظرتون این نامردی نیس در حق خاطره هامون؟؟ دلم نمیخاد وقتی برگشتم هیچ کدوم از دوستام رفته باشن... اگه رفتین یا وبلتگ عوض کردین، خواهشا اینجا یه نشونی از خودتون بذارین تا بتونم دوباره پیداتون کنم...
خواهش دوم... لطفن حلالم کنین... شاید ناخواسته و حتی غیر مستقیم باعث شده باشم قلبی بِرَنجه... با کامنتام... یا پستام... یا یهویی رفتنام...یا هرچی!
خواهش سوم... مواظب دلاتون باشین... وقتایی ک بودم، بیان گاهی خلوت بود...اما همیشه گرم بود...! این گرما رو بیان مدیون همین دلای مهربونه... شاید بچگانه یا حتی احمقانه ب نظر برسه... ولی... میشه همین الان لبخند بزنین؟
خواهش چهارم مربوط به یکی از دوستامه ک هرچی دنبالش گشتم پیداش نکردم تا اینکه یه کامنت ازش دیدم... و خدا نیدونه ک چقدررر حسرت خوردم ک دقیقا وقتی اومد سراغم ک من نبودم! فاطمه جان... اگه باز اومدی یه نشونی از خودت بذار... نمیدونم حتی کجا باید بیام دنبالت بگردم... 😢
+میدونم دنا رفته و خوشبختانه من تونستم باهاش خداحافظی کنم... رفتنش برای همه سخته چون دنا یه دختر پرانرژی و فعال بود و حس میکنم نبودش باعث میشه همه ی ما یه خلاء بزرگ رو حس کنیم... امیدوارم هرجا ک هست خوب باشه و به دوست داشتن و دوست داشتنی بودنش ادامه بده... :)
++گل رزم... و گل یاسمنم... میدونین ک تولدتونو یادم بود،نه؟شرمندهتونم ک نتونستم باشم و اون روزای قشنگو باهم جشن بگیریم... برای هردوتون آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم... امیدوارم هرروزتون بهتر از هرروز باشه ^_^ 🎊🎈🎉💝
++شرمنده اگه(اگه؟) طولانی شد... برعکس تصورم ک هردفه میخام بیام نمیدونم چی باید بنویسم و حس میکنم نهایتا بتونم چهار خط حرف بزنم، معمولا طولانی میشه وقتی شروع میکنم ب نوشتن!😁سعی کردم غلط املایی نداشته باشم ولی اگه بود، ب بزرگی خودتون درست بخونینش😊
+++پیشاپیش عیدتونم مبارک🎁 امیدوارم تعطیلات بهتون خوش بگذره^_^
مواظبتون باشین :)
++++هلاک معرفتتونم بچه ها😍😍