...!
اتفاقا ایندفه خیلی خوب میدونم چمه!
برعکس هردفه که نمیفهمم خودمو...
ایندفه خیلی خوب میفهمم!
این روزا دارم میفهمم تنها نیستم...
اونم توو مواردی که اید تنها بود!
این روزا دارم آرزو میکنم کاش توو این زمینه[زمینه های زیادی!] تنها میبودم!
نمیذارم این اتفاق جلومو بگیره!
.
راسیییییی!
یه نفر هست که از راه دور داره واسم دعای خیر میکنه! لامصب دعاهاشم بگیره!!
از وقتی ایشو شروعیده به دعا کردن ، یه روز زلزله اومد و روز بعدشم آتیش سوزی شد!
خدا بخیر کنه دعای بعدی رو!
و نکته ی مهم اینجاس که...
نه زلزله جلوی زندگیمو گرفت و نه آتیش!
اینجاست که میگن بادمجون بم...!
خدایا...خیلی خیلی شکرت :)
حکمت خدا ینی این که دقیقا دیروز داشتیم پیشش اعترا میکردیم از اتفاقی که برای بابام افتاد... و فرداش همون اتفاق باعث شد از آتیش سوزی نجات پیدا کنیم!!
.
بعضی وقتا یه اتفاقایی میوفته که با خودم میگم ینی خاعک بر سرت یاسی![الته تعریف از خود نباشه! :دی]
.
امروز تولد دناس :)
به زودی تولد رز قشنگمم هست :) فک نکنی یادم میره هاااا! ^_*
تولد اسی جونم که گذشت :)
همه ی بهمنیااااااااا
مرسی که به دنیا اومدین!
اصن دنیا بدون بهمنیا دنیا نیس که!
خب دیگه بیشتر ازین نمیتونم از بهمنیا بتعریفم چون خودمم بهمنی ام و حمل بر خودستایی میشه باز! :دی
.
شاید باورتون نشه!
ولی اولش که شروع کردم به نوشتن این پست ، داغون بودمااا! داغون!
ولی هرچی بیشتر نوشتم ، بهتر شد حالم!
جل الخلاق!
.
خدایا مرسی ^_^