نزدیک بودااااا...! + چالش رادیو بلاگی ها
ما آدما معمولا دور خود واقعیمون (به هر دلیلی) یه سری دیوار میکشیم که رد شدن ازشون حتی گاهی واسه خودمونم سخته...واسه همین بعضی وقتا خودمونو گم میکنیم. اینجا یه دیوار به منِ درونِ هرکس نزدیکتره...و گرمای این نزدیکی از پشت ای صفحه ی سرد هم حس میشه...اینجا مجبور نیستیم تظاهر کنیم...رفاقتا و کنار هم بودنا اینجا حتی میتونه از دنیای حقیقی هم گرم تر ، امن تر و واقعی تر باشه... ^_^
+فاطمه سادات عزیزم...ببخش که دیر شد آبجی گلم...نزدیک بود شرمنده ی محبتت بشم از دست این حافظه! این دفترچه یادداشتمو وقتی باز میکنم ک بخام چیز جدیدی توش بنویسم...ولی وقت نمیشه دوباره بش سر بزنم ک ببینم چ کارایی باید انجام بدم تااااا کار بعدی رو یاد داشت کنم باز! :دی
++دل منم براتون تنگ شده بود!! حالا اگه چرخ روزگار گذاشت دو دقیقه از دست من نفس راحت بکشین!! تقصیر من نیست ب خدا مجبور شدم!!نمیشد ب قولی ک دادم عمل نکنم ک! :دی