همین وَرایی...
يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۲ ب.ظ
لابلای حرف های کودکی ک تورا در آسمان میجوید...
در چشمهای خسته ی پدرم...
و حتی در گرمای محبت مادرم...
بی وقفه جاری بود حضورت...
امروز خودم را در آغوش تو دیدم و...
مدتهاست ک در آغوش توام
و آنقدر غرق این آرامش بودم ک تلنگرهای کوچک تورا نا آرامی و رنج می پنداشتم
غافل از این ک تو...صدایم میزدی...!
ای عشقِ جاری در من!
.
خدایا...
هرگاه صدایت میزنم...مثل همین لحظه...نگاهم میکنی و گوش فرا میدهی...
با این ک میدانم تو میدانی باز میگویم و باز هم صبورانه نگاهت را برنمی گردانی...
و من شرمنده ی نگاهِ منتظرِ تو می شوم...
.
بیا امروز فقط من باشم و تو
از عشق بگوییم!
آری...تو مدتهاست ک گفته ای!
پس امروز...این بار...من می گویم
بشنو نماز عاشقانه ام را... ! :)
.
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد...!
#فاضل نظری