آینه را آب دادم
حالا بیش از پیش در خاک حقیقت ریشه می دواند
و برق آن روشن تر از همیشه مرا میسوزاند...
کاش به جای دامن زدن بر آتش حقیقت
گل هایم را آب میدادم!
که همیشه لبخند می زدند
و تمام دنیایشان...
گلدان کوچکشان بود...!
Y.G.R
آینه را آب دادم
حالا بیش از پیش در خاک حقیقت ریشه می دواند
و برق آن روشن تر از همیشه مرا میسوزاند...
کاش به جای دامن زدن بر آتش حقیقت
گل هایم را آب میدادم!
که همیشه لبخند می زدند
و تمام دنیایشان...
گلدان کوچکشان بود...!
Y.G.R
چه باک از مرگ و تنهایی ، در این شب ها که با مایی
تمام آبرویم را ، ببر تا عمق رسوایی
از آن روزی که دیدم آسمان را بین مژگانت
رهایم کرده خوابیدن ، دچارم کرده شیدایی
+ناقص موند...! :(
کاش گاهی به دیدارم می آمدی...
این گونه که هر شب می آیی هم من خسته می شوم و هم تو!!
لااقل شب ها مرا با ستاره هایم تنها بگذار...
با دیوانگی هایم...
حصاری میکشم در برابر تمام احمقانه های زمین...
مبادا گردی از آن آسمان خیالم را بیالاید
در سرزمین خیالم...
هر لبخندی شروع عاشقانه ایست بی پایان...
هر قطره ی اشک ، چکیده از احساس است...
هر حرفی ، برآمده از حقیقت است...
و هر قولی ، قله ایست از اطمینان!
در آسمان خیالم ، ابر ها فقط برای من میبارند...
خورشید فقط بر من میتابد
پرندگان خیالم هر کجای این آسمان هم که باشند ، باز بر بام خاطرات من می نشینند
در سرزمین خیالم جایی برای آدم ها نیست!
آن ها همان احمقانه های بی شمارند که گاه آرامش سرزمینم را در هم میشکنند...
و تمام اشک ها و لبخند های سرزمینم با هم فرو میریزند...
و من ، به جنون میرسم از این آوار...
کاش می توانستم فریاد بزنم...آی آدمها!!!
احمقانه هایتان ارزانی خودتان!
همه را بردارید و از ساحل آرامشم بروید!نمی خواهم دیگر دست هیچ کدامتان مرا از امواج تنهایی بیرون بکشد...
چه لذتی بالاتر از این
که پایان زندگی ات ، آغاز دوباره ی چندین زندگی باشد
و در عین نبودن...هنوز هم باشی!
لابه لای چندین زندگی...
لابه لای چندین عشق...!!
+بعد از شهادت ، مرگ مغزی بهترین مدل رفتنه... ^_^
قلم نوشتنم شکسته است
و تراش تخیلم زنگار حقیقت گرفته است...
جز چاقوی انتقاد در بساطم نیست
چندیست با آن سر میکنم!!
.
+جاهلیت مدرن...!!! و...
+به جز سرکردن مدادم کار دیگه ای ازم بر نمیاد...هی بنویسم و بنویسم و بنویسم و به کسی نگم که چی نوشتم!!