نمیدونم ممنونت باشم بابت این تردید...
یا کله تو بکنم بخاطر این دوراهی ای ک منو انداختی توش!!
ولی درکل...باعث شدی زندگی رو از یه زاویه دیگه ببینم...
از زاویه ای ک تالا ندیده بودم...
مرسیتم! ^_^
نمیدونم ممنونت باشم بابت این تردید...
یا کله تو بکنم بخاطر این دوراهی ای ک منو انداختی توش!!
ولی درکل...باعث شدی زندگی رو از یه زاویه دیگه ببینم...
از زاویه ای ک تالا ندیده بودم...
مرسیتم! ^_^
دستاوردامو ازین سفر باس بنویسم...
کشش موجایی ک قل میخوردن ب سمتم...
دستم توو دست سیاه شب...و دستی ک منو هل میداد...و دستی ک منو میکشید...
خاطرات عذاب آوری ک هرگز وجود نداشتن اما توو ذهنم تداعی میشن...
عمق شادی و غم...
ب زور زنده موندن...خدایا شکرت :)
روانپریش...
روانی...
نوازش روح...
آرامش و...
تشویش امواج و احساسات افسار گسیخته ی من...
خلاصه کلی حرف دارم واس گفتن...
هرکدوم ازینایی ک گفتم یه پسته وای خودش! :دی
+خوشالی سنگینی حس میکنم...انقد سنگینه ک دلم میخاد بِکَنَم بندازمش دور قلبمو...! :)
خوش میگذرد؟؟
نه!
حوالی تو لحظه ها با هزار جان کندن میگذرد...
با هزاران هزار دلتنگی خاموش...
حوالی تو آه میبارد از نگاهم...
نزدیک تر ب تو شده ام اما...دور تر از همیشه ای!!
امروز رسما مُردم!!
.
زیر تازیانه های خورشید...
لابلای خس خس خشک نفس های باد...
قدم میگذاشتم بر خنجر خار های بر آمده از سینه ی خاک...
با آن ک دستان درختان...با تمام وجود مرا پس میزد و نمیگذاشت آنچه را ک میخواهم داشته باشم...
وقتی یه لبخند توو منوی اعلان گوشیت ظاهر میشه...
بازش میکنی...
نوشته "خیلی دوسِت دارم یاسی اینو هیچ وقت یادت نره"
.
.
خیلی...هیچ وقت...
اینا ینی عمق اطمینان... دلگرمی... اعتماد... رفاقت... :)
مرسی رفیق...
مرسی که هستی... ^_^