باغ بعد از تگرگ را دیدی...؟
همه چی از یه شب بارونی شروع شد....
ک دلم هوای آهنگامو کرد ولی نبودن!
البته این اول داستانم نیست...ولی نقطه ی اوجشه!
سکوتی ک باعث شد فکر کنم... و فکرام درد داشت...
الان وضعیتم قرمزه!
هشدار : خطر برق گرفتگی... پاچه گرفتگی... گاز گرفتگی... حال گرفتگی... وغیره!
نویسنده ی وبلاگ[منو میگه!] داره دوران گرفته ای رو میگذرونه...
ببخشیدش اگه دلتون گرفت از حرفاش...
جدی نگیرین و دلگیر نشین ازش...
عین آهو توو گل گیر کرده!
+چشای مونده به راه و
شب تنهایی ماه و
یه دل بی سرپناه و
من و خونه...
"قمیشی-یادگاری"
++دوریم از آدما!
+++وحشی بافقی سبکش یه چیزی توو مایه های آرمین2afm عه! [صدالبته وحشی هزار برابر بهتره! هم دلشکستگیش قشنگتره هم خشونتش...اینو گفتم تا یه کم ملموس تر شه... آخه متاسفانه ب هرکی گفتم وحشی رو نمیشناخت! :( ]
دارم اون رنگی میشمممممم...نمیخاااااااااااااااااام!