چرند نویس + ماجده
کیبورد خرابه و انگشتامم یخ زده...
دارم دونه دونه با ماوس رو حروف کلیک میکنم...
دلم میخواس ازون پستای طولانی ک یهو همه ی درونو میریزه بیرون بذارم ولی...
نمیشه دیگه!
درونم انقدر پُره ک اگ بریزم بیرون ، همه جا پُر میشه از درونِ من!
حتی حالشو ندارم پاشم یه چیزی بخورم ک خون ب مغزم برسه لاقل خُل بازی در نیارم انقد!
امروز فشار زیادی رو تحمل کردم...
و هنوزم میتحملم ولی...
بلخره تموم میشم! یا اینکه تمومش میکنم!
تخم مرغ عزیزم قرار بود آب پز شه...ولی انقد ک حال نداشتم برش دارم از رو گاز ، تبخیر شد! :دی
حس کردم باید یه چیزی بنویسم...دلتنگیه دیگه! ممنون ک تحمل میکنین منو :)
حتی اونقدری مغزم کار نمیکنه ک یه عنوان بذارم!
+قصه ی نبودنت را شنیده بودم...
اما دلم را ب قولهایی ک داده بودی سپردم...
غصه ای نیست این قصه هارا...
برای من همیشه اینجایی...
ماجده هم رفته...بیخبر...
الان من تنهاترم ک فکر میکردم هستی ولی نیستی...یا تویی ک فکر میکردی نیستم ولی همیشه بودم...؟
امیدوارم خوب باشی و زودتر برگردی...