اینجا متروکه نیست...کلبه ی آرامش من است...
خوبم!
حتی اگه واقعا خوب نباشم ، به نفعمه که تظاهر کنم خوبم!
اینجا سیاره ایه ک فکر میکردم اگ روزی حالم خوب نباشه...کسی توش پیدا میشه ک دستمو بگیره و من براش مهم باشم...
اما...
دارم میترسم...
چیزایی ک میبینم...چیزایی ک میشنوم...چیزایی ک دارم میفهمم اینوروزا...
هاج و واج میشینم یه گوشه و زُل میزنم ب دیواری ک یه در مخفی داره به افکارم...
از اون در وارد دنیای ذهنم میشم...یه فضای خالی سفید...خالیِ خالی...حتی خالی تر از اون دیوار روبرویی!
قلبم که از ترس با یه صدای خفه داره توو سینهم میکوبه...انگار میخاد بیاد بیرون و توو بغلم قایم شه!
طفلی نمیدونه من خودم موندم که باید از کجا فرار کنم به کجا...؟!
فریاد عقربهی ثانیه شمار انگار میخاد به قلبم بفهمونه که چجوری باید بتپه...آهسته و پیوسته...تیک...تاک...تیک...تاک...تیک...
انقدر تکرار میکنه تا بلخره آروم میشم...آروم و آروم تر...
تپش قلبم حتی آرومتر از ضرب ثانیه هاس!!
مث اینکه آهستگی رو خوب یاد گرفته ولی پیوستگی...
حس دویدن یه گرمای خاص روی پوست دستم...
یه گرمای خاص و خوشرنگ...همرنگ قلبم...همرنگ لبه ی تیز این چاقو...
سرد شدم...!تمام بدنم سرد شد...
دیگه مهم نیست چقدر اونی که نشون میدن نیستن...حتی دیگه مهم نیست که چقدر نیستن...
الان تنها نگرانیم اینه...رو سنگ قبرم چی مینویسن؟اصن دارم سنگ قبر؟؟؟
شاید بنویسن رفتی و داغ تو...کدوم داغ اصن؟؟؟
یا مثلا زود رفتی نازنین...نازنین؟میترسم اسم خودم یادشون بره!خخخ
یا...گلچین روزگار...گُل؟ کجات مث گُله آخه؟؟😂
راسش...اصن نمیدونم چی مینویسن اینجور موقعا!
اصن همینی ک من میگم بنویسین :
"به جز این مستطیلِ تاریک...هرچی نصیبش شد ، پوچ بود!"
البته همونم تا چند وقت بعد از مرگم پوچ میشه!ولی خب...حداقل از نظر معنوی یه چیزی توش هست!
.
.
راستی داشتم چی میگفتم؟؟
آها! اینکه...خوبم!😊
+دارم میرم...معلوم نیست کِی برگردم...حداقلش یه روزه و حداکثرش نزدیک ب یه سال...! ولی حتما میام...اگه جناب عزرائیل قبلش نیومده باشه سراغم البته!
+یه معذرت خواهی ویژه بدهکارم به بروبچه های دیالوگی ها...منو ببخشین ک این مدت انقده سرم شلوغ بود ک نتونستم اون طوری ک باید ، عمل کنم...الانم ک...واقعا شرمنده ی همهتونم...بر میگردم و جبران میکنم انشاالله...
+به هر حال اگه بدی یا خوبی ازم دیدین علی الحساب حلال کنین بعدا جبران میکنم😁
+وبلاگ کوچولوی من! تو کلبه ی آرامشمی...دلم واسه تو هم تنگ میشه...ببخش که همین اولِ کاری دارم اینجا تنهات میذارم...دوباره برمیگردم پیشت...:)
+دلم براتون تنگ میشه...دلم میخاد وقتی برگشتم...کسی نرفته باشه...من به همهتون وابسته شدم...به تک تکتون...یهویی نذارین برین بی خدافظیاااا...صبر کنین من بیام حتما...اگ یه وخ ب رفتن اورژانسی(!) مبتلا شدین حتما بهم بگین چجوری میتونم پیداتون کنم.
+امیدوارم چیزی رو یادم نرفته باشه ک بگم...! آها...راستی یادتون نره...حتما حتما حتما خیلی خیلی خیلی برام دعا کنین! ^_^